سلام ای تنها بهونه واسه نفس کشیدن
هنوزم دل پرمیکشه برای به تو رسیدن
واسه ی جواب نامت ،میدونم که خیلی دیره
بزا به حساب غربت نکنه دلت بگیره
عزیزم بگو ببینم که چه رنگه روزگارت
خیلی دوست دارم تو مهتاب بشینم یه شب کنارت
سرت رو با مهربونی بزاری به روی شونم
تو فقط واسم دعا کن اخه دنبال بهونم
حالم رو اگه بپرسی خوبه تعریفی نداره
چون بلا تکلیفه عاشق اخه تکلیفی نداره
بیا و مثل گذشته جز به من به همه شک کن
من بدون تو میمیرم بیا و بهم کمک کن
نمیگم عوض شدی نه،تو هنوزم مهربونی
حدسشو من زده بودم نمیخوای پیشم بمونی
روزای اول این عشق اشتیاقت تازه تر بود
حالا با صد التماسم واسه من شعر نمیخونی
گفتی تنها نامه ی من تو دست همست عزیزم
نامتو من بفرستم حالا به کدوم نشونی
گفتم اینو بنویسم که دوست دارم عزیزم
بیشتر از تو میدونم من،که تو اینو نمیدونی
|